حال میفهمم معنی حرف های کسی را که میگفت
میراندی ام و من باز احمقانه میخواستمت
لعنت به غرور بی غیرت من
حال میفهمم معنای نخواستنت را
چه شب ها که تا صبح برای نبودنت بغض میکردم
وحیف از اشک هایی که فرو ریخت و هیچکس نفهمید جز من و خدای من و تو باور نکردی
باشد
بگذار نفهمد وسعت دلتنگی ام ومعنای صداقتم را
بگذار نفهمد
امروز وقتی از کوچه های خیالم میگذشتم
فصل برگریزان دلم بود
تازه فهمیدم که پاییز چقدر تنهاست
و چه زود پاییز سر رسید در تقویم روز شمار زندگی ام
و نمیدانستی که تو تولد دوباره منی

نظرات شما عزیزان:
|